همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم دلتنگی هایت را از خودت بپرس ونگران هیچ چیز نباش هنوز من هستم ُ هنوز خدایت همان خداست هنوز روحت از جنس من است اما من نمی خواهم تو همان باشی تو باید در هر زمان بهترین باشی نگران شکستن دلت نباش میدانی شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند وجنسش عوض شودومیدانی که من شکست نا پذیرهستم وتو مرا داری برای همیشه چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد چون هر وقت تنها شدی تازه مرا یافته ای چون هر وقت بغضت نگذاشت صدای لرزان واستوارت را بشنوم صدای خرد شدن بین تو و خودم را شنیده ام درست است مرا فراموش کردی ُ اما من حتا سر انگشتانت را از یاد نبردم دلم نمی خواهد غمت را بینم می خواهم شاد باشی این را من می خواهم تو هم می توانی این را بخواهی خوشنودی مرا من گفتم وجعلنا نومکم سباتا(ماخواب را مایه آرامش شما قرار دادیم) ومن هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود نگران نباش دستان مهربانم قلبت را می فشارد شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی؟ اما نه من هم دل به دلت بیدارم فقط کافیست خوب گوش بسپاری وبشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن 

نظر دهید